-
روزای سرد و تنهایی و عمری غم
جمعه 1 شهریور 1392 12:31
سلام ، اما می دونم که دیگه از حرف های من خسته شدی و می خوای خفه م کنی برای این که گذشته خوبی نداشتم . نشستم توی تاکسی همه از گرفتاری شون و طلب هاشون و بدهکاری شون و دعواهای همیشگی شون وخیلی چیزایی که گفتنش حتما تکراری و مسخره اس چون برای من مدام در حال اتفاق . به یکی دل بستن کار اشتباه اما دل چسب برای ادامه زندگی است...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریور 1392 11:22
نمی دانم از کجا شروع کنم برایم همه چیز سخت و درد آور شده . خیلی خسته ام اما زندگی ادامه داره و چاره ای جز با هاش همراه شدن ندارم ؛ اما با این همه خستگی اش و رنج و درد اش و بی معرفتی اش و بی خود قضاوت کردنش و ............ دوستش دارم چون بعضی وقت ها خیلی هوای من رو داره خیلی .
-
برای اون
چهارشنبه 2 مرداد 1392 01:52
سلام . آره منم همون دیونه همیشگیت . دلم برات خیلی تنگ شده . با خودم گفتم که یه کوچولو وقت پر بها تو در اختیلر من بذاری و به حرف ها و گله های من گوش کنی . می دونم شاید حوصله من رو نداشته باشی . اما به جون تو که برام از همه چیز تو این دنیا مهم تر ه و فقط تو این دنیای کوچک و پوچ تنها تو رو دارم زیاد ازت چیزی جز این که...
-
رویای زیبا ی من
چهارشنبه 19 تیر 1392 11:45
باز همو ن توهمات بی جا و بی دلیل سراغم اومده . خدا جون بگو این دفعه چی کار کنم . رود خودم هر کاری گفتی انجام دادم اما نمی دونم چرا هیچ تاثیری تو حال و احوال م توی روزهایم نداره . شاید می گی خوب بنده ساده خودم چرا به هر کسی که می خواد تو زندگی ات اجازه ورود می دی . بهتر نیست که یه تابلو « ورود ممنوع » بذاری روی قلبی که...