روزای سرد و تنهایی و عمری غم

سلام ، اما می دونم که دیگه از حرف های من خسته شدی و می خوای خفه م کنی برای این که گذشته خوبی نداشتم . نشستم توی تاکسی همه از گرفتاری شون و طلب هاشون و بدهکاری شون  و دعواهای همیشگی شون وخیلی چیزایی که گفتنش حتما تکراری و مسخره اس چون برای من مدام در حال اتفاق . 

به یکی دل بستن کار اشتباه اما دل چسب برای ادامه زندگی است , چه قدر خوبه از خواب که بیدار میشی می دونی که بودنت همین طوری نیست ؛ برایت کسی یا چیزی مونده که به خاطرش بخوای بجنگی حتی خودت. این مهمه که بودنت مهمه ریو همه درکت می کنن , واااااااااااااااااییی خدا , اما الان داریم توی لش خونه ای دست و پا می زنیم که هر روز داریم بیش تر به داخلش فرو می ریم , دلم گرفته اما نمی تونم فریاد بزنم یه چیزی جلو راه من رو می گیره و با محبت دست رو گلو من می کشه وو یواش می گه هیس ! همه چی درست می شه آروم باش ؛ آروم باش ، یه خرده دیگه تحمل کن . ولیییییییییییییییییییییی؟

می خوام بی خیال دنیا و زندگی بشم اما اون نمی زاره . نمی زاره و من ذره ذره جلوش آب می شم اما چیزی نمی گم چون می خواد من رو اون چیزی که می خواد بسازه , اون هم می بینه و درک کی کنه و تو دلش فریاد می زنه . 

اما من درک ش می کنم که چه  جور داره زجر می کشه به خاطر من ناچیز .

وقتی داشتم فیلم***(( هیس! دختر ها فریاد نمی زنند .))**** رو نگاه می کردم با این که می دونم داستان زندگی خیلی از دختر های دنیا هست اما دلم برای خودم بیش تر سوخت . می دونم که دیگه این حسرت و گریه ها دیگه فایده نداره ؛ اما چه کنم تنها کاری هست که آروم م می کنه و نمی زاره نابود تر از این چیزی که هستم بشم . 


ادامه مطلب ...

نمی دانم از کجا شروع کنم برایم همه چیز سخت و درد آور شده . خیلی خسته ام اما زندگی ادامه داره و چاره ای جز با هاش همراه شدن ندارم ؛ اما با این همه خستگی اش و رنج و درد اش و بی معرفتی اش و بی خود قضاوت کردنش و ............

دوستش دارم چون بعضی وقت ها خیلی هوای من رو داره خیلی . 

برای اون

سلام . آره منم همون دیونه همیشگیت . دلم برات خیلی تنگ شده . با خودم گفتم که یه کوچولو وقت پر بها تو در اختیلر من بذاری و به حرف ها و گله های من گوش کنی . می دونم شاید حوصله من رو نداشته باشی . اما به جون تو که برام از همه چیز تو این دنیا مهم تر ه و فقط تو این دنیای کوچک و پوچ تنها تو رو دارم زیاد ازت چیزی جز این که گوش بده اما چیزی نگو همین .

باز شاید این حرف ها برات تکراری باشه . اما یه کوچولو دلم تنگه و میخواد بباره نه از این دنیا بلکه از دست کار های خودم از کسی گله یا توقعی ندارم فقط می خوام بدونی تو تنها تو برام توی این دنیا کافی هستی و چون می دونم تو باشی همه چیز  هست . شاید فکر کنی دارم برات دل بری می کنم اما نه اشتباه نکن نمی خوام برات سو تفاهم بشه . این دل تنگی از وابستگی و دوست داشتن زیادی هست . خوب, چی کار کنم عاشقانه دوستت دارم و می خوام باشی . آخه می دونی چیه من روی تو حسودم چشم دیدن این رو ندارم که ببینم کسی تو رو از من بیش تر دوست داره . این هم یکی از اخلاق های بد من ه دیگه . پس چه بخوای , چه نخوای , باید در کنارم بمونی و دوستم داشته باشی اجبار برای رفتن نمی ذارم . می دونم که تنها عشق بی آلایشم هست که موندگارت می کنه و این تن و روح من هم این ماندن در کنار هم رو کامل می کنه . هیچ وقت 

نمی خوام بهونه ای برای رفتن از کنار من داشته باشی زیرا که بدون منت دوستت دارم . می دونم الان داری تو ذهن و زیر لب به من ناسزا می گی , می گی که خوب , حرف تازه بزن این حرف ها رو صد ها بار برام مثل نوار تو گوشم می خونی . اما بدون این حرف ها برای من زیباست و تازگی داره و دلیل شم فقط تو هستی , شاید به این حرفم بخندی . اما برام مهم نیست بهت حسودیم می شه چون لایق همه چیز هستی . حتی به وسایل شخصی ات که دایم تو نوازش می کنن . 

این حرف های من مخاطب ش فرد نیست , حتی تو این دنیای خاکی هم نیست . حتما می گین من خیال بافم . بگین . برام جز خودش برام مهم نیست . نمی تونم ذهن شما ها رو تغییر بدم . پس مختار هستین که هر جور دوست دارین فکر کنین . زیرا به کسی ارتباط نداره که من به چی فکر می کنم . از شما می خوام در باره من زود قظاوت نکنین چون به نتیجه درست نمی رسین , بلکه تنها فقط به اون چیزی که خودتون رو آروم می کنه می رسین همین .                 الهام

رویای زیبا ی من

باز همون توهمات بی جا و بی دلیل سراغم اومده . خدا جون بگو این دفعه چی کار کنم . رود خودم هر کاری گفتی انجام دادم

اما نمی دونم چرا هیچ تاثیری تو حال و احوال م توی روزهایم نداره . شاید می گی خوب     بنده ساده خودم چرا به هر کسی که می خواد تو زندگی ات اجازه ورود می دی . بهتر نیست که یه تابلو « ورود ممنوع » بذاری روی قلبی که با تموم بدی هایی که دیده اما باز پاک و نمی ذاره هیچ سنگی واردش بشه چون می ترسه که اون صخره اش روی کسی که دوستش داره بریزه و دیگه نتونه تحمل کنه . فقط توی دلم تاسف و نفرت از خودم و از این دلم بمونه . می خواد فریاد بزنه بگه : رهایم کن از این جایی که هستم به هر کی که دوست داری دیگه برام بسه نمی تونم لبریزم مممممممممممممممممم از چیزهایی که هست و نیست .

من نه . می خوام طاقت بیارم چون منتظرم . منتظر کسی که نمی دونم کی می یاد اما روزی می یاد الان سرگمه زندگی خودشه . باز با این حرف هایی که نمی دونم کی می خواد این قلب از سینه از جا بکنه . به امید اون روز فقط صبررررررررر می کنم . تنها تنها تنها تنها این کار رو از زندگی ام یاد گرفتم . اه ه ه ه ه ه ه . خدایاااااااااااااا فقط تو موندی . یا راحتم کن . یا این انتظار رو تموووومش کن . دیگه چیزی از من نمونده . تنها پوست با هزار تا رویا های با تو بودن برام مونده .